زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت عباس علیهالسلام
پشت و پـناه خـیمه برایت دلم شکست از سوز بانگ أدرِک أخایت دلم شکست اینها جـمال حـیدریات را نظر زدند چندین هـزار تیر سویت بیخـبر زدند من ماندم و مصیبت و غم آن هم این همه با چـشـم خـیـس آمدهام سـوی عـلـقـمه رخـت سـیـاه بـر تـن افـلاک مـیکـنـم خـونابه از دو چـشم ترت پاک میکنم پیچیده در زمین و زمان عطر مُشک تو جانـم فـدای تـشـنگی و کـام خشک تو بر چـشمهای محـترمت بـوسه میزنم بر دست مانده بر علمت بوسه میزنم با نیـزههای شان جگـرت را گسستهاند با خـندههای شان کـمرم را شکـستهاند برخـیـز و التـمـاس مرا مسـتجاب کن حـداقـل نـظـاره بـه اشـک ربـاب کـن من ماندهام چگونه به سوی حرم روم اصلا بگو چگونه سوی دخترم روم؟! سقـای بـیمـثـال و قـریـنـه بـلـنـد شـو عـباس جان، به جان سکـیـنه بلـند شو منـظـومـهام بـدون قـمـر میشود نـرو بر سوی اهل خـیمه نظر میشود نرو اصـلا بـگـو چه کـار کـنم بـا قـبـیـلهام وقـتی که میروی تو کـفـیل عـقـیـلهام بایـد زنـان لـباس اسـارت به تن کـنند گـریـه برای غـارت گـودال من کـنـند |